معنی مخلوط آب و خاک
حل جدول
لغت نامه دهخدا
خاک و آب. [ک ُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) کنایه ازجسد و قالب آدمی زاد باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). قالب بَشَر. (شرفنامه ٔ منیری).
خاک آب
خاک آب. (اِ مرکب) اولین آبی است که بزراعت کاشته شده میدهند. (چ روستائی یا دائره المعارف فلاحتی تألیف تقی بهرامی ص 485). آب بار اول که پس از پاشیدن تخم به کشت دهند و آن را کلوخ گویند. || آبی که پس از تسطیح زمین و شکستن کلوخها بزمین دهند. || آبی که رز را دهند پس از هَرَس. (در اصطلاح مردم شهریار).
هفت آب و خاک
هفت آب و خاک. [هََ ب ُ] (اِ مرکب) هفت دریا و هفت اقلیم زمین. هرچه برّ و بحر در زمین وجود دارد:
دامن از این خنبره ٔ دودناک
پاک بشویید به هفت آب و خاک.
نظامی.
مخلوط
مخلوط. [م َ] (ع ص) آمیخته شده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم و شوریده و سرشته. (ناظم الاطباء).
- مخلوط شدن،آمیخته شدن. (ناظم الاطباء).
- مخلوط کردن، آمیختن و سرشتن و شوریدن. (ناظم الاطباء).
واژه پیشنهادی
طم
فرهنگ عمید
آبی که پس از پاشیدن تخم برای نخستینبار به زمین میدهند،
خاک
مواد ریز حاصل از خرد شدن سنگها که بهطور فراوان سطح کرۀ زمین و بسیاری از کرات دیگر را پوشانده است،
زمین،
کشور،
[مجاز] قبر، گور،
پودر، خاکه: خاک قند،
گردوخاک: خاک فرش،
[قدیمی] یکی از عناصر اربعه،
(صفت) [قدیمی، مجاز] بیمقدار، بیارزش،
* خاک برگ: خاکی که با برگهای پوسیده مخلوط کرده و در گلدان یا باغچه میریزند،
* خاک چینی: = چینی
* خاک رس: (زمینشناسی) = رس
* خاک سرخ: نوعی خاک به رنگ سرخ که دارای مقدار زیادی اکسید آهن است،
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ واژههای فارسی سره
آمیخته، درهم
کلمات بیگانه به فارسی
درهم، آمیخته
فارسی به عربی
خلیه، مزیج
معادل ابجد
1315